جدول جو
جدول جو

معنی رعشه افکندن - جستجوی لغت در جدول جو

رعشه افکندن
(تَ دَ)
رعشه انداختن. لرزه انداختن. (یادداشت مؤلف) :
سایه بر هر کس که آن سرو خرامان افکند
رعشه چون آب روانش در رگ جان افکند.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رخنه افکندن
تصویر رخنه افکندن
در چیزی ایجاد رخنه و شکاف کردن، کنایه از اختلاف و نفاق و جدایی میان دیگران انداختن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
قرعه زدن. فال زدن. پشک انداختن
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ)
گستردن نطع:
پس عرصه بیفکند و فروچیدش مهره
هر زخم که او میزد بس کارگر آمد.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(تَ خوَرْ / خُرْ دَ)
لرزه دست دادن. لرزش دست دادن. لرزه عارض شدن. لرزه افتادن بر:
همچنان غافل از مرگم گرچه از موی سفید
دررگ جان رعشه چون شمع سحر افتاده است.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ کَ دَ)
شکاف انداختن. به ترک خوردن داشتن. شکافتن. خلل و خرابی رساندن:
نالۀ جانکاه عاشق رخنه در کوه افکند
بشکن این شیون فغانی کز دلم پرکاله خاست.
فغانی شیرازی (از ارمغان آصفی).
رحم کن بر ناتوانان کز دهان شکوه مور
می تواند رخنه در ملک سلیمان افکند.
صائب.
ز مژگان قدسیان را رخنه ها افکند در ایمان
ز دل روی زمین شد پاک از زلف سمن سایش.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ کَ دَ)
گذر کردن. رفتن راه.
- راه افکندن (فکندن) در جایی، کنایه از راه رفتن. (بهار عجم) (آنندراج) (ارمغان آصفی) :
آن حرم قدس چو واپس فکند
راه در اقصای مقدس فکند.
امیرخسرو دهلوی (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رخنه افکندن
تصویر رخنه افکندن
تولید رخنه کردن، فساد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرعه افکندن
تصویر قرعه افکندن
فال زدن، قرعه زدن
فرهنگ لغت هوشیار